loading...
سایت خبری هیوا مجیدی
هیوا مجیدی بازدید : 162 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (0)

در روزهای گرگي مواظب باشید

 

نویسنده:حسین مسعودی ملقرنی

*سفردرزمستان پای پیاده بین روستاهاومزارع به تنهایی خصوصاحوالي غروب اشتباه بزرگی است.

براي انجام وموفقيت درهركاري مواردي به عنوان برنامه ريزي لازم است يكي ازاين امورمسافرت مي باشدكه لازم است جهت جلوگيري ازهرگونه پيشامدي آينده نگري درخصوص برنامه سفرداشته باشيم تابامشكل مواجه نگرديم لذاقبل از بیان مواردضروري به توصیف خاطرات كساني می پردازم که درزمستان پای پیاده بین روستايي باروستای مجاوروشهرسقزسفرکرده اند

                                                                

در روزهای گرگي مواظب باشید

*سفردرزمستان پای پیاده بین روستاهاومزارع به تنهایی خصوصاحوالي غروب اشتباه بزرگی است.

براي انجام وموفقيت درهركاري مواردي به عنوان برنامه ريزي لازم است يكي ازاين امورمسافرت مي باشدكه لازم است جهت جلوگيري ازهرگونه پيشامدي آينده نگري درخصوص برنامه سفرداشته باشيم تابامشكل مواجه نگرديم لذاقبل از بیان مواردضروري به توصیف خاطرات كساني می پردازم که درزمستان پای پیاده بین روستايي باروستای مجاوروشهرسقزسفرکرده اند

 

 

 

.

*درروستای ماشخصی به اسم درویش علی بوده که حدود43سال پيش مرحوم شده است .وی انسان بسیارباخدایی بوده است دریک صبح زود زمستان که برف زیادی باریده بودقصدسفربه سقزراداشته ،آن موقع درروستاهاماشین وجودنداشت وی به تنهایی راه می افتدوبعدازطی حدودیک کیلومتر به سریک گردنه می رسد می بیندبه فاصله حدود800متری وی دردامنه کوه جاقل سرراه 3قلاده گرگ روی برف بازی می کنندوی برای اینکه گرگهامتوجه وی نگردند سرش راپایین می آوردو به حالت خمیده وباعجله ، بادويدن به طرف روستابرمی گرددغافل ازاینکه گرگهامتوجه وی گردیده وبه سرعت به طرفش می آیندوقتی سرش رابرمی گرداندمی بیندگرگها به ابتدای گردنه محل قبلی وی رسیده و دنبالش هستندسپس به طرف قبرستان قدیمی پایین روستافرارکرده ازیک درخت زالزالک بالاlمي رود تعریف کرده که وقتی به نیمه تنه درخت رسیدم گرگهاهم دقیقازیردرخت رسیدندکه یکی ازآنهاخیزبرداشت که پایم رابگیردولی زودبه خودم آمدم وپایم رابالاکشیدم وگرگهاهم زیردرخت خوابیدندومنتظرشدندکه من خسته شده وازدرخت پایین بیایم وحسابم رایکسره کنندولی کم کم که آفتاب بالا آمدوسروصدای اهالی روستاکه پیاده قصدسفربه شهرراداشتندباعث شدگرگها هم اززیردرخت برخاسته وازمحل دورشوندوقتی اهالی روستامرادرآن هوای برفی بالای درخت دیدندتعجب کردندتااینکه ماجرارابرایشان شرح دادم.

*شخص دیگری هم به اسم صوفی عبداله درروستای ما بوده که حدود37سال است مرحوم شده ایشان هم تعریف کرده یک روزبرفی ازروستای آخکندبایک کوله بارصندوق چای به سوی روستای خود مان راه می افتدبه یک مزرعه به اسم( حه وت کانیان)می رسدصدای خرناسه می شنودبرمی گرددمی بیندکه یک قلاده گرگ تنهابه دنبالش است وازپشت سرقصدحمله به وی رادارد تانزدیکی روستای خودمان باحالت جنگ وجدال راه راپیموده ایشان تعریف کرده گرگ به طرف من حمله می بردومن ناچاربودم هرباربرف رابه صورت گلوله درآورده ومحکم به وی بزنم گرگ نیز به من پشت می کرد وبرف را بادست وپا به سروصورتم می پاشیدتامانع دیدم شودودریک فرصت مناسب برمن غالب شود،ولی وقتی به نزدیکی های روستارسیدم ازتعقیب من دست کشید.

*بین روستای ملقرنی وروستای آخکندمزرعه ای به اسم(حه وت کانیان)وجودداردکه درفصل زمستان نسبتامتروک است ویک علفزاردرانتهای دره آن به اسم (هه واری سواره)وجوددارد علت نامگذاری آن به این علت بوده که دریک روزبرفی فصل زمستان شخصی به اسم آقاصالح سواربراسب که تفنگ نیز همراه داشته قصدسفرازاین دره راداشته که چند قلاده گرگ محاصره اش می کنندایشان دست به تفنگ برده وتیراندازی می کندوی یکي ازگرگهاراکشته است ولی احتمالا اسب ازصدای شلیک تفنگ وازترس گرگها دچاروحشت شده و رم می کندوآقاصالح برزمین می افتدوگرگهااورامی خورند.

*واما آنچه که برای خودم اتفاق افتادمربوط به غروب یک روز زمستان سال1364است من وسه نفرازهمکلاسیهای روستایمان که درمقطع راهنمایی درس می خواندیم پای پیاده به سقزمی آمدیم آنموقع اداره بهزیستی فعلی کنارشهربودودرروستایمان فقط یک ماشین بودآنهم یک باردرروزرفت وآمدمی کردمگردرمواقع ضروری، من قدم ازهرسه دوستم کوتاه تربودوهمیشه به من اعتراض می کردندکه تونمی توانی پابه پای ما راه بیایی واکثرامراجامی گذاشتند دقیقا همان جایی که (مرحوم درویش علی تعریف کرده گرگهابازی می کردند)بعدازردشدن ازدامنه کوه جاقل ازدامنه تپه دیدم دوقلاده گرگ به طرف جاده می آیندمن ابتدافکردم سگ هستندولی وقتی که پایین ترآمدنددیدم گرگ هستندمن گرگ راازسگ کاملاتشخیص می دادم چون مایک توله گرگ راداشتیم وتابزرگ شدن نزدخودمان نگه داشتیم،آخرین نفرازدوستانم که حدودیک کیلومترازمن فاصله داشتندازگردنه بعدی درحال گذربودندومن نمی توانستم آنهاراببینم هرچندکه آنهاراصدازدم جوابم راندادندوازگردنه پنهان شدندگرگی که کمی کوچکتربودایستادولی گرگی که بزرگ تربودهنوزبه طرف من می آمدازبس سروصداودادوفریادراه انداختم وی نیزایستاددقیقاهمانجایی که درویش علی به طرف روستافرارکرده بودرسیدم که من هم تاروستافرارکردم وقتی ماجرارابرای همکلاسیهایم تعریف کردم وگفتم چرابرای کمک من برنگشتیدگفتندفکرکردیم داری باماشوخی می کنی.

لذامواردزیرتوصیه می گردد:

1-هیچ وقت تنهایی و شبانه پای پیاده بین مزارع وروستاهها رفت وآمدنکنید.

2-هرگز درفصل زمستان خصوصاحوالی غروب بین مزارع وروستاهاسفرنکنید.

3-درکلیه فصول هرگزبه تنهایی به مناطق متروکه سفرنکنید.

4-روستائیانی که دارای فرزندان محصل بوده ودرروستای مجاوریاشهرمجاوردرحال تحصیل هستنددرفصل زمستان به تنهایی به امان خدا رها نکنند.

5-اگرمجبوربه مسافرت درچنين مواردي بوديدحداقل يك ساعت قبل ازحركت ازشارژباطري واعتبارموبايل خودمطمئن شويدوياباطري يدك شارژشده موبايل خودراهمراه داشته باشيد.

6-درچنين مواردي يك چماق ويك كاردهمراه داشته ودرصورت امكان دركوله پشتي خودپتو،موادآتش زامانندنفت يابنزين،كبريت يافندك و,چراغ قوه همراه داشته باشيد.

7-قبل ازسفرمسيرعبورومقصدخودرابه خانواده اطلاع دهيد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 35
  • بازدید ماه : 32
  • بازدید سال : 366
  • بازدید کلی : 6,429